بچه ها من یه خاله دارم مجرد هست .البته به خواسته خودش مجرد موند خاستگار داشت .چهل سالشه صورت کاملا عملی مستقل و وضعیت مالی توپ. و مدتیه همش دوس پسر داره
چند وقت پیش بی دلیل با شوهرم دعوامون شد بی دلیل کار به فحش و داد زدن کشید .یهو شوهرم گفت تو اصلا نمیفهمی دور و برت چه خبره چه آدمهایی دور تورو پر کردن .منم خیلی هنگ کردم چون دعوا رو هم اون شروع کرد انگار دلش پر بود و ترکید .هرچی گفتم منظورت چیه گفت هیچی .قسمش دادم گفت هیچی .منم هیچی نگفتم رفتم خوابیدم چند روز بعد کلی قسمش دادم گفت خالت وقتی میریم خونه مامانت یا مامان بزرگت بخاطر من میاد اونجا و خودشو به من نزدیک میکنه منم سکوت کردم بلکه خجالت بکشه اما اهل خجالت نیست و بی شرف هست .منم خیلی هنگ کردم گفتم چیکار میکنه ؟گفت کارای خیلی چندش آور تا تو میری مثلا آشپزخونه میاد چسبیده به من میشینه تا بلند میشم میگه کارت دارم و از این حرفها ........
خلاصه دیگه به درخواست شوهرم رفت و آمد صفر شد .
ولی دلم شکست .میدیدم تو جمع خیلی بد و توهین آمیز و تیکه دار با من حرف میزنه .و کلا رفتار خالم عوض شده دیگه وقتی متوجه هدفش شدم راستش کلا دنیا یه بی معنی بودن خاصی برام داره .شوهر من ۲۸ سالشه