شش روز هی الکی به زمین زمون گیر میده منم گاهی جواب دادم گاهی سکوت تا امروز صد تومن تو کارت من داشت واسه ماشین گف بده بهش گفتم مگه الان نیاز داری گف اره دیشبم سر هیچ الکی کنترل تلویزیون کلی فحش داد من زد خابید ظهر اومد ناهار خورد منم کارا خونه کردم فقط گف کارتت پول من جابجا کن منم پیش خودم گفتم چون قهره میگه پولم بده مگه من فرار کردم تو دلم گفتما ولی ناراحت شدم باز میخاست بزه بیرون گف پولم کارت به کارت کن گفتن الان لنگ اینی کفت اره منم گفتم جالبه پول تو مال خودت مال من بیت المال حسابم کم میکنم میزنم ک اومد شرو کرد به فحش دادن کتک زدن میخاس از خونه بیرونم کنه نرفتم گف حالا ک تو نمیری من میزم منم از ترس کلی التماس گریه زاری کردم ک نره هر وقت بزه ده روز نمیاد همه فامیل میفهمن ابروم میزه از ترسم التماس کردم گریه ک نره بچم داشت میبرد ب ی بدبختی گرفتم ازش بچه رو رفت میترسم باز قهر کنه نیاد دارم از استرس میمیرم پسرم ی بار بهش زنگ زد صدای آروم مثل نفس کم آوردن یا پیاده رفتن نمیدونم گف بابا کجایی گف بیرون و بعد قط کرد
فقط خدا چه صبری داره جواب همچین شوهرایی رو نمیده فقط تعجبم از خداست چون من همچین کاری کنم فرداش جزا ...
انفاقا امروز فقط همین گفتم نمیدونی چقد غرورم شکست ک بچم میزه التماسش کردم هر لحظه مردم خب طبیعی آدم گاهی با هم بحث میکنن دعوا میکنن حالا سر هر موضوعی دیگه این لجاره بازی ها رو نمیفهمم بخدا جرات ندارم حرف بزنم گیر بدم عصبی شم به جان پسرم شش روز هی گیر میده باز خوب میشه بازفردا تا دیشب ک کلی زد فحش به مرده زندم داد امروزم خوب بودیم من نشنیدم گف کارت میخام ببرم فلان چیز بخرم ک قشرق ب پا کرد
در تعجبم چرا کل فامیلت میفهمن شوهرت رفته قهر اونوقت من در بدترین شرایط ممکن زندکیم خونوادم نفهمیدن م ...
چون خودش به محض دعوا زنگ میزنه به دادشم بعد میزه قهر پیش داداش خودش اونم میفهمه ک شب میمونه اونجا خودش زنش اونور پر میکنن داداشم به مامانم میگه مامانم از ناراحتی پیش همه میگه بعدم من تنها باشم خونم ویلایی میترسم مجبورم داداشم زنش بیان پیشم میفهمن دیگه
یا دوری، یا فامیلات فضول نیستن یااینکه خودت رفت و امد نداری تو اون روز یااینکه قهرتون طولانی نیست
دور نیستم همه تو شهر خودم هستیم رفت و آمد با فامیل کم بعد کلا ما خونوادگی کلا هیچوقت حرف خونوادگی و پیش هیچ عهدی بیان نمیکنیم مادر اسی میره واسه همه میگه
چون اونلحظه ازترس نمیدونی داری چکارمیکنی میگی بدترنشه اوضاع
دقیقا میترسم میخاس ب داداشم زنگ بزنه اون خودش هزار تا مشکل داره بعدم مامانم رو تخت تو خونه مریض میگه برو برم اونجا اونم سکته بدم تا آخر عمر چکار کنم گیر افتادم بدبخت شدم