تو عروسی بودیم کارش تبریزه ما خوزستانی هستیم فامیل همسرم هستن..امشب عروسی برادر زادش بود ماهم رفتیم منم امشب کت شلوار مشکی با تاب وشال سفید ناز بودم امشب بعدش رفتم تو حیاط تالار پسرمو بدم ب باباش اومد پیشم باهام سلام و علیک کرد ولی خیلی نزدیکم شد چشم تو چشم شدیم.گفت دیدی چه عروسی گزفتن به درد نمیخوره تالارش غذاش دیدی چه بد بود.منم رفتم عقب تر گفتم بیچاره نداشته لابد ولی خوب بود تواین گرونی این مراسمو گرفته.بعد شوهرم اومد من دیگه بچه رو دادم و رفتم.بعد ۴ سال دیدمش.خیلی حالم براش خراب شد هنوز مجرده یعنی بخاطر منه..اینم بگم خونوادم براش قبول نکردن.اختلاف سنی هم ۱۲ سال داشتیم ازدواجم زورکی بود