داداشم با یه دختری دوست بوده سه سال ،دختر خانوم اردیبهشت ماه زنگ میزنن مادرم که توروخدا بیایید خواستگاری و قسم و قرآن
مامانم اینا هم با لباس سیاه میرم خواستگاری(مادر بزرگم همون هفته فوت شده بوده)
و اونجا میفهمن دختر خانوم هشت ماهه باردارن🤦🤦
دخترو ور میدارم میان شهر خودمون الان بیست روزه زایمان کرده و یه دختر دارن
اینم بگم هنوز عقد نکردن ب گفته خودشون بین خودشون پنهانی صیغه محرمیت خوندن .
خواهرم اصن با دختره حرف نمیزنه و تحویلش نمیگیره
ولی نمیدونم چرا ب دل من نشسته
رفتم یه گوشواره طلا خریدم کادو دادم بهش با یه دست لباس.
ب نظرتون خیلی احمقم؟؟؟