صبح سر ی چیز الکی ک مال قبل بود دعوامون شد حرف نزدیم خلاصه از صبح چای اوردم ۲ تا اوردمشربت اوردمدوتا بستنی دوتا . غذا پختم
اوردم خورده بعد رفت بیرون شیرینی و ابمیوه و این چیزا خریده خودش،نشست خورد به من نگفت بخور 😔😒😒
مقصرهم چ تو دعوای قبل چ امروز ایشون بوده
چ بدبختیم من
از صبح بشور بپز تهش ی تعارف نمیکنه برد گذاشت تو اشپزخونه اصلا جلوی من نذاش
همیشه چوب این دل ساده ک ...خر رو خوردم ری دم ب این دل .. ک انقد سادس و مهربونه .سگ تو روحم با این زندگی ک دارم😔😔😔
واسه خوردن نمیگم واسه این میگم اونی ک مقصره من ارامشم رو حفظ کردم اما خودش ی تخمه چیه خب از رفتارش بدم ادمده