2777
2789

دعوت بودیم عروسی خواهر کوچیکه‌ی مامانم، منم حسابی خوشحال و شاد و خندان بودم و رفتم سراغ گرفتن لباس.

یه پیراهن عروسکی گلبهی گرفتم که بالازانو بود ولی خیییلی کوتاه نبود. موهامو اتو کشیده بودم «باز بود» و پاشنه بلند گلبهی. خلاصه که اقا شال و کلاه کردیم رفتیم تالار. نشسته بودیم برق رفت اول

نابود شدیم تو گرما، آرایشم به چخ رفت

بعدم فامیل دور مامانم اینا یه پسر ۲۶ ساله بود هی مزاحم منه بدبخت میشد

بچه آورده بودن گرررریههه، نابودمون کرد

شامو خوردیم بچه فامیل اومد لباس نازنینمو کثیف کرد که خداروشکر ماست بود زود تمیز شد

موهامم بخاطر گرما وز شد، پامم تو باغ لعنتی داغون شد

اصلا داغووون

اخراش دیگه داشت گریم میگرفت اومدم بیرون تالار نیم ساعت تو گرما ایستادم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خواهر کوچیکه مامانتون احیانا خالتون نمیشه؟ 

مدیریت باغ اسکله؟ برق اضطراری نداره؟ 

اِگِگِگِگگگگ عَبِ زی✈️.     شما مخالف میکنید و من قار قار میشنوم، شما بی ادبی میکنید و من قار قار میشنوم، شما دشمنی میکنید و من قار قار میشنوم🙆🏻‍♀️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز