بچه ها ما دیشب تولد پسر دایی شوهرم بودیم داشتیم جلو اینه خودمونو مرتب میکردیم یهو سر و صدا بلند شد فهمیدم یکی از بچه ها هستن منم دویدم دیدم دختر ۱۰ ماهه م کبووود شدع از شدت گریه و همه دارن بع صر و صورت خودشون میزننن و مادر شوهرم داره به شوهرم حرف میزنه منم نفهمیدم چی شد یهو هول شدم به شوهرم گفنم چیکارش کردی کثافت با گریه دست خودم نبود تمام بدنم میلرزید بعد ی ساعت هرجوری بود دخترمو اروم کردم با زانو زده بود سرو صورت دخترم تو بغلش بود دیگ نمیدونم چجوره زده بود من یجوری همه داد زدن فک کردم دخترمو انداختن مخصوصا مادر شوهر روانیم بعد بهم میگف مثل سگ چرا پریدی به جون شوهرت و از این حرفا چرا مواظب دخترت نیستی کلی بهم حرف زد از دیشب کلی اعصابم داغون شده
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
لطفا قضاوت نکنید من مرد هستم و اینجام که بهتر بتونم درک کنم خانومهارو و در زندگی و عشقی که دراینده قراره به خانومم داشته باشم از این تجارب استفاده کنم و راه اشتباه نرم و عشقمو اذیت نکنم با رفتار و سخنانم و غیره