بچه ها من و پسره همو میخاسیم 
ازدواجمون سنتی بود ولی تو دوران نامزدی و شناخت علاقه مند شدم بهش و به دلم نشست
بابام یه روز مونده ب عقد نظرش عوض شد بهونه اورد گفت پسره خونه نداره 
و سر خواستگارم داد کشید 
فرداشم زنگ زد ب برادارای پسره و فحشای ناموسی و خیلی بد داد و پسره رو تهدید کرد ک دیگ با من حرف نزنه ( خود ب خود فحش داد)
و پسره بهم گفت ک بابات همه چیو خراب کرد بهتره دو سه هفتع ای باهم حرف نزنیم تا ببینیم چی میشه 
حالا با این حرف پسره بنظرتون هیچ حسی بهم نداره درسته؟؟
الان یه هفتع اس گذشته هیچ پی امی نداده