بیا خاطرتو تعریف کنو لبخندی هم به لب ما بیار دوست عزیز میخوام یکم روحیه بگیرم😃😍
من یادم میره
الان گوزو ها میان
من هروقتتت این تاپیکارو میبینم هرچی خاطره ی خنده دار داشتم از یادم میره😐
سال اخر دبیرستان بودم
ی بار معلم دینی جای عینکش ی چیز چرمی بود دقیقا عین لواشک
بعد بهش گفتم خانم برامون لواشک آوردیییییی😶🤣
معلمه همینجوری نگا میکرد و می‌خندید بلندش کرد گف عزیزم جا عینکم بود🤣🫣
ولی خدایی هفته بعدش واسه کل بچهای کلاس لواشک اورد
ما قبل مدرسه میریم دریا ، یه پسره گیر داده بود بهم نگاش نمی‌کردم یه دفه گفت دختر پرنسس که نیستی محل نمیدی 🤣
.......
یه پسره فحش داد همینطور الکی فاک نشون دادم چاقو کشید دوستاش اومدن جلوشو گرفتن
......
یه پسره بهم میگف جوجه رنگی 😂😂 چون لاکم صورتی فسفری بود
یک کارگر خانم و مسن بیمارستان داشتیم به آبسلانگ که شبیه چوب بستنی هست و با هاش ته حلق رو نگاه میکنند میگفت عباس لنگ
😅😂
ی بار یکی از فامیلامون بچش خیلی خیلی اذیت میکرد
منم بچه بودم مثلا ۹ سال اینا
بعد مامان اون بچه بهم گف ی لیوان آب میاری واسه فلانی(ینی واسه همون بچه آب بیارم )
آقایان رفتم ی لیوان آب مشتی پُر کرددددم. ی تووووف گنده انداختم توشششش آوردم دادم خوررررد
تا فیهاخالدونم. خنک شد🤣🤣🤣
همین امروز داشتم مثلا شیک راه میرفتم
خواستم از خیابون رد شم
نقش بر زمین شدم
یادم باشه باکلاسی رو فراموش کنم
مگ مث پنگوئن راه رفتن چشه
والا🥸
جلوی یه بنده خدایی خیلیییی خانوم و باکلاس رفتار میکردم خیلی ها
تا اینکه گشنم شد و شکمم یه صدایی داداااا
دیگه از بعدش شدم همونی که بودم 😐😬💔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
