دیروز از جایی برمیگشتم با پسرم تو تاکسی صندلی جلو نشستم ولی تو مسیر دیدم چیزی ب رون پام خورد سمت راستم نگاه کردم دیدم اون اقایی ک پشت نشسته بود دستشو سریع کشید و من عصبی شدم و فحش دادم شاید همه ی اینا سی ثانیه هم طول نکشید و اون اقا منکر شد ولی من خیلی عصببببی شدمو کلی داد و هوار کردم از راننده خاستم ک ی راست بره جلوی کلانتری ولی تو ترافیک ک بودیم اون مردک بی همه چیز در ماشینو باز کرد و رفت ..
قبلا شده متلک و تیکه بشنووم ولی تا حالا کسی نتونسته بود دست ب پام بکشه ترسیده بودم و حالم خیلی بد بووود. تا اینکه اومدیم خونه و پسرم ب همسرم گفت