2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

زندگیشو همینجوری پیش میبرد و سعی میکرد دیگه خیلی در برابر علی حرفی نزنه یا چیزی نگه که دوباره کتک بخ ...

ببخشید اسی ینی ١۵سالگی شوهر کرد یا١٩

💙هوتنِ من 👈🏻هوژینِ من❤.                                

دوباره گفت بیخیال جوونیم بیخیال زندگیم و هرچی تا الان پیش اومده

بخاطر بچه هام میسازم تا نگن بچه طلاق بودن

مادرم بهشون گفت اگر طلاق بگیرین حداقل دیگه بچه هات ارامش و اسایش دارن

گناه دارن هر روز دعوا و سر صدا باشه هر روز استرس داشته باشن مبادا مادرشون چیزیش بشه


فاطمه میگفت هربار که کتک میخوردم به یکساعت نمیکشید علی پشیمون میشد میومد به پام میوفتاد میگفت غلط کردم دست خودم نبوده ، میگفت علی میومد گریه میکرد میگفت بخدا من خیلی دوستت دارم ولی دست خودم نیست خون جلو چشامو میگیره نمیفهمم چیکار میکنم

میگفت انقدر گریه میکرده و التماس که ببخشم ، منم دلم به حالش میسوخته و میبخشیدم


تا اینکه بعد یمدتی پس از ۱۸ سال زندگی مشترکی که داشتن تصمیم میگیره طلاق بگیره

کاربری دست دونفره..من و دوستم
دوباره گفت بیخیال جوونیم بیخیال زندگیم و هرچی تا الان پیش اومده بخاطر بچه هام میسازم تا نگن بچه طلا ...

تا الان س بار تصمیم گرفته 

😐🤦🏻‍♀️

من عهد تو سخت سست میدانستم،بشکستن آن درست میدانستم این دشمنی،ای دوست که با من زجفا اخر کردی، نخست میدانستم. ‌. .#مِهسَتی.گنجوی ای کسی که داری میخونی زندگیت پر از ارامش باشه❤️
نه دوتا خواهرن  اون یکی داماد خیلی بهتره ولی هر چی هم باشن پدر زنه خیلی کله گندس ولی حداقلش او ...

دختر نمیخاد دیگه؟

من عهد تو سخت سست میدانستم،بشکستن آن درست میدانستم این دشمنی،ای دوست که با من زجفا اخر کردی، نخست میدانستم. ‌. .#مِهسَتی.گنجوی ای کسی که داری میخونی زندگیت پر از ارامش باشه❤️

مثل اینکه این بار واقعا تصمیمش جدی بود چون از تهران قهر کرد اومد خونه عمم شهر خودشون

دوماه قهر بود و پا نذاشت خونشون

هرچی شوهرش اومد التماس کرد گریه کرد به همه اقوام و اطرافیان رو انداخت که توروخدا من دوستش دارم من دست خودم نیست قول میدم برم دکتر درست شم بخدا این بار فرق میکنه 


اما فاطمه میگفت من دیگه خسته شدم دیگه نمیتونم باهاش بمونم جوونیم گذشت حداقل نمیخوام الان توی تنش و استرس باشم الان دیگه ارامش میخوام

حتی ما باورمون نمیشد ولی از عشقش به علی چشم پوشی کرد و رفت اقدام کرد واسه طلاق 


توی این مدت علی خیلی اومد خیلی سعی کرد که فاطمه رو برگردونه

همونجور که گفتم علی خیلی دوستشون داشت هم فاطمه رو هم بچه ها رو

ولی دست خودش نبود که بیماری روانی داشت و تا عصبی میشد خون جلو چشاشو میگرفت و هرچیزی بود و نبود خورد خاکشیر میکرد

کاربری دست دونفره..من و دوستم
اگه میخواست که خودم بودم😂😂

بگو بخاد دیگه منوتورو باهم قبول کنه من ک قول میدم خدمتکار نخام😐😂

قول میدم اصلا خودم کار کنم 

من عهد تو سخت سست میدانستم،بشکستن آن درست میدانستم این دشمنی،ای دوست که با من زجفا اخر کردی، نخست میدانستم. ‌. .#مِهسَتی.گنجوی ای کسی که داری میخونی زندگیت پر از ارامش باشه❤️
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792