حاضر شدم گفتم بیایم بریم بیرون به مامان بابام گفتن گرم و فلان من لباسام رو در اوردم رفتم با گوشی ور رفتم بعد دیدم پاشدن حاضر میشن گفتن بیاین بریم بیرون😐منم گفتم نمیام بابام رفت پایین مامانم گفت بیا منم گفتم نمیام بعد رفتن از ساعت ۱۱:۳۰ هس رفتن 😒یه زنگم نزدن
بیشعورا دیدن من نمیام خب باید میموندن خونه رفتن بیرون چه غلطی کنن😢ای بابا از اون موقع بغض گلوم رو گرفته