سلام دوستان من تازه وارد سایت شدم میخواستم معجزه‌ای که تو زندگیم اتفاق افتاد رو براتون بگم بجون پسرم واقعیه .دقیقا ۴ فروردین همین سال جاری بود یه همسایه داریم پسرم همیشه می‌ره خونشون بازی میکنه با بچشون همون روز هم مث روز های دیگه پسرم رفت که با بچشون بازی کنه .هنوز یاد اون روز میوفتم قلبم درد میگیره نیم ساعت بعد زن همسایمون اومد با گریه درب خونمونو زد گفت درب آهنی که تو حیاطمون بوده افتاده رو پسرت نمیدونم چطور خودمو به خونه همسایه رسوندم همین که تو حیاطشون رسیدم پسرمو دیدم که در به اون سنگینی روش افتاده متاسفانه سرش لابه لای پنجره های درب گیر کرده بود وقتی به اون لحظه فک میکنم دیونه میشم متاسفانه شیشه که رو سر پسرم شکسته بود پشت سرش پوستش پاره شده بود اونم خیلی زیاد باورتون نمیشه تو اون نیم ساعت که پسرم تو بغلم بود که رسوندیمش بیمارستان باورم نمیشد بزرگ ترین معجزه زندگیم برام اتفاق بیوفته باورم نمیشد زبونم لال بچم زنده بمونه همین که بیمارستان رسیدیم سریع سی تی اسکن گرفتن .ولی همه‌ی دکترا و پرستارا باورشون نمیشد که به جمجمه پسرم آسیبی وارد نشده ولی سرش خیلی بخیه خورد ۳ روزه بخاطر محض احتیاط بستری شد بعد مرخص شد .حتی شبا تو خواب اون حادثه رو میبینم اینو برا کسایی نوشتم که به معجزه باور ندارن .ممنون خدا جونم که یه بار دیگه پسرمو بهم بخشید.لطفا برام دعا کنید بتونم این اتفاق رو فراموش کنم
خدا رو شکر عزیزم
خدا حفظ کنه پسرتو
خداروشکر عزیزم ی قربونی بدین حتما
الحمدالله بخیر گذشته.ولی چطور اطمینان میکنید بچتون رو جایی میفرستید؟و اون همسایه چطور بچه شما رو قبول میکنه؟
خدا را شکر
منم بابام بچه بوده در افتاده روش ولی قفسع سینه ب پایبن.
الان یکی از سینه هاش داخله
خداروشکر مام از این معجزه ها هرروز تو زندگیمون میبینیم و نمیفهمیم
خداروشکر
پسر من زیر وقتی تازه راه افتاد و چندقدم برمیداشت
رفته بود تو پله و چهار تا هم رفته بود پایین
اصلا نمیدونم چجوری
خدا نگه داشتش
پله اهنی که لابه لاش نرده ایه و بازه
خداروشکرر
خداروشكر
عزیزم خدا حفظش کنه منم پسرمو خدا دوباره با معجزه بهم بخشید تو تایپیکم هست، فراموش کردنش غیر ممکنه من که فراموش نمیکنم اون روزارو
گر نگهدار من آن است که من میدانم....شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
خداروشکر عزیزم😍
خدارو هزار مرتبه شکر
چقدر خوشحال شدم
خداروشکر بخیر گذشته🥰
من ی پارک سرکوچمونه.بچه ها م رو میبرم دوست پسرم هم میخواد بیاد تازه از مادرش هم اجازه میگیره ولی من نمی‌برم میگم برو با مامانت بیا.خدای نکرده از رو سرسره تاب بیفته میگن مگه تو پیشش نبودی؟
