بچها من تو یه خونواده ی مزخرف بزرگ شدم ک فقط از دور همه فکر میکردن کا سالم هستن ولی از بچگی هزار جور کمبود داشتم بابام خیلی مهربون بود اما با بی فکری و بی پولیش خیلیییی اذیتمون کرد عقده و حسرت هزار چیز تو دل من و داداشم گذاشت من همیشه مشکلای افسردگی اینا داشتم یه مدت سعی کردم ی کم به خانوادم یفهمونم که شاید ببرنم دکتر ک متاسفانه نبردن
تو سن کم هم ازدواج کردم و خیلییی زیااااد شوهرمو اذیت کردم اون اوایل بعدا باهاش خوب شدم
الان اصلا دلخوشی برا زندگی ندارم فکر میکنم شوهرم هم دل مرده شده با این زندگی بد و افسرده