2777
2789

یه پیشنهاد عاطفی برام پیش اومده که پسره همون اول بهم گفت قصدش ازدواجه و می خواد زیر نظر خانواده ها آشنا بشیم بعد ازدواج کنیم. من ازش خوشم اومده اما شهرامون حدود ۵ ساعت از هم فاصله دارن. این مورد نگران کننده س واسم. 

کلی با هم صحبت کردیم و کامل شرایطش رو برام توضیح داد و گفت بهش یه جواب محکم بدم که حاضرم باهاش به طور جدی آشنا بشم و همدیگرو از نزدیک ببینیم یا نه؟ 

حالا نمی دونم چه جوابی بدم. تنها کسی که می تونم باهاش درست حسابی مشورت کنم مامانمه. بنظرتون بهش بگم قضیه رو؟

اگر همه جا تاریک بود دوباره بنگر، شاید نور خود ِ تو باشی.

حتما بگو

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگه بگه ادامه بده دلم قرص میشهاگه بگه نه هم با قاطعیت ردش میکنم بدون تردید

خب خوبه دیگه. چه کسی بهتر  از مادری که میتونی بهش تکیه کنی؟

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

بله حتماً بگو.

ولی با پسره نرو تو رابطه، راه دور خیلیییییی سخته

حال من، حال اون آدم زخمیه      که خودش دیده زخمش چقد کاریه، اما جایی نمیره      خوش نشسته بمیره...
اگه دختر خودم باشه قطعا دوست دارم بهم بگه و همیشه بهش گفتم بهترین مشاور مادرا هستند و لاغیر

من و مامانمم با هم راحتیم تقریبا 

سعی می کنم بهش بگم 


اگر همه جا تاریک بود دوباره بنگر، شاید نور خود ِ تو باشی.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز