ماجرا از سه روز پیش شروع شد...یک بحثی کردیم تموم شد رفت(توضیحش توی تایپک ها قبلم هس)
الان بام حرف نمیزنه انگاذ منونمیبینه حقیقتش منم خیلی ناراحت میشم و تحت فشارم...
اخه من تو شهر غریبم و واقعا کسی رو ندارم اگرم داشتم بازم کسی شوهرم نمیشد برام..از درون دارم خود خوری میکنم و ففط از خدا میخوام که منو بی نیاز کنه از این مرد انقد ذلیل و کوچک نشم پیشش...
دارم به این فکر میکنم اصن چقد میتونم این رفتارشو تحمل کنم؟
ت چند روز !؟ بهش میگم اگر واقعا مشکلی داری چنمیتونی تو این شرایط زندگی کنی مشکلی نیست بیا به خانواده ام بگو...منو اوردی تو این شهر تک و تنها بعد بام حرف نمیزنی!؟ پس حداقل بزار خونه بابام بمونم و بات برنگردم خونه