2777
2789

سلام بچه ها 

اول اینکه یه توضیحی بهتون بدم من ۲۵ سالمه و ۵ ساله که ازدواج کردم و حدودا از ۱۵ سالگیم به شدت خاستگار داشتم 

نمیگم خیلی خاصم ولی چهرم نسبتا خوبه قد و هیکلمم اوکیه و به خودمم خیلی میرسم خانوادمم نسبتا خوبن 

ولی اون و خانوادش با ما خیلی متفاوتن با اینکه توی یه محله ایم تفاوت فرهنگی بشدت موج میزنه و این چیزیه که من اصلا قبل ازدواج فکرشم نمیکردم

خلاصه توی ۲۰ سالگی با اینکه اصلا قصد ازدواج نداشتم و دانشگاه میرفتم هنوز در عرض یه هفته واسم خاستگار اومد و اصلا نفهمیدم چیشد که یهو دیدم عقد کردم خودم نه مخالف بودم و نه موافق 

چون همسرم وقتی اومد خاستگاریم خودش رو خیلی آدم خوب و آرومی جلوه داد و کلا من هرخاسته ای عنوان میکردم حتی بدترین چیزا نه نمیگفت و همه رو موافقت میکرد 

الان بعد از ۵ سال زندگی کم کم خود واقعیش رو نشون داده 

خیلی آدم رو مخیه و کلا تا کسی باهاش زندگی نکنه متوجه حرفام نمیشه 

مدام قهره و سر کوچکترین مسائل دعوا راه میندازه و مثل زنا قهر میکنه و من باید برم منت کشیش دیگه خستم کرده  اصلا بهم توجه نمیکنه و انگار هرچی من بیشتر ب خودم میرسم اون حرص میخوره

با خانوادش هم متاسفانه توی یه خونه زندگی میکنیم و اونا هم خیلی دخالت میکنن و توی این ۵ سال نشده که من از خونه پامو بیرون گذاشته باشم و اونا نفهمیده باشن کجا میرم 

البته شووهرم مقصر اصلیه حتی اگه اونا هم نپرسن اطلاعات کامل و دقیق میده حتی اگه بهش گفته باشم فلان چیز رو نگو 

دست خودش نیس کلا آدم دهن لقیه و سره هیچ مسئله ای نمیتونم بهش اعتماد کنم

هنوز متوجه نشده ک خودش زندگی تشکیل داده 

غذای خوب بخاد بخوره فکر پدرمادرشه یا مسافرت خوب بخایم بریم به فکر اوناس 

هرچی از سرکار برمیگرده یا عصرا که بیکاره مدام طبقه ی پایین پیش مادرشه من نمیدونم اصلا هدفش از ازدواج چی بوده

حدودا هفته ای دو سه روز دعوا داریم و گاهی وقتها کار به کتک کاری میرسه 

البته منم قبول دارم یکم لجبازم ولی خدایی حق من از زندگی این نبود 

و مسئله ی دیگه که هس خیلی علاقه به تفریح تنهایی داره و رفت و آمد با رفیقاش ولی خیلی وقتا من مانعش شدم ولی کلا سبک زندگی مجردی رو خیلی بیشتر دوس داره

الان بعد از پنج سال هیچ احترامی نمونده و هرچی از دهنمون درمیاد ب هم میگیم و خونوادش هم صدامون رو میفهمن و تقریبا همه میدونن دعوا داریم 

سر کوچیک ترین دعوا ها هم زنگ میزنه به بابام یا مامانم میگه بیاین نصیحتش کنین فکر میکنه همه مشکلا از منه 

طلاق هم میتونم بگیرم و مطمئنم اینقدری عشق و علاقه نسبت بهش برام نمونده که از این نظر خیلی اذیت شم

ولی مشکلی که هست اینه که توی یه محله ای زندگی میکنیم که همه تقریبا باهم فامیل و آشنا هستن و  طلاق رو خیلی بد میدونن و فعلا تا اینجا هر دومون دوس داریم جداشیم ولی آبرو داری میکنیم 

حالا شما جای من بودین چه تصمیمی میگرفتین ؟

 بنظرتون حق دارم؟؟؟؟









عزیزم من کاری ب طلاق گرفتن یانگرفتنت ندارم ولی میگم واسه حرف مردم زندگی نکن مایبار ب دنیامیایم وقراره ازش لذت ببریم پس نباید بخاطر زر زدن مردم خوشی های خودمونوابودکنیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب تا نصف حرفاتو کسی که دوسش داشتمم اخلاقش شبیه شوهرت بودد ومننم کم کم بخاطر اخلاقای اینطوریش نسبت بهش سرد شدم وکات اور اخرای حرفات لجبازی های من باعثث ،دعواهاباشوهرم میشد کدهمه میفهمیدن .من کمکم اومد م اروم و. بااحترام باهاش صحبت کردم واونم کلن خیلی احتراممو نگه میدارهه.اگ تو صدتو براش گذاشتی واحترام ۉ..گذاشتی اون نزاشته جداشو ولی اینو بدون خوشگلی ملاک نیست عاقل بودن ملاکهه اگ احترام گذاشتی احترام دیدی عشق گذاشتی عشق دیدی قشیه فرق میکنه

الویت اول زندگیم ،کسی که بهش احترام میزارم ،کسی که دوسش دارم همچنین زیبایی شو میپرستم ،وعاشقشمم 
عزیزم من کاری ب طلاق گرفتن یانگرفتنت ندارم ولی میگم واسه حرف مردم زندگی نکن مایبار ب دنیامیایم وقرار ...

راستش بیشتر بخاطر پدر و مادرمه نه مردم و اینکه خواهر مجرد تو خونه دارم نمیخام اونا سرافکنده بشن

راستش بیشتر بخاطر پدر و مادرمه نه مردم و اینکه خواهر مجرد تو خونه دارم نمیخام اونا سرافکنده بشن

متوجه میشم چی میگی ولی خواهرتو اگ بخوان چ ربطی بشماداره گلم نمیشه توخودتو بخاطر بقیه تباه کنی ک ولی اصلا فعلا بچه دارنشو

خب تا نصف حرفاتو کسی که دوسش داشتمم اخلاقش شبیه شوهرت بودد ومننم کم کم بخاطر اخلاقای اینطوریش نسبت ب ...

اوایل احترام میزاشتم خیلی ولی اونا کلا سبک حرف زدنشون اینطوریه اصلا اوایل ازدواج از فحش های زشتی ک میدادن تو خونشون و جلوی هم من تعجب میکردم چون اصلا هنچین چیزایی ندیده بودم خونه پدرم ولی کم کم عادت کردم و مثل خودشون شدم و نمیتونم واستم شوهرم بی احترامی بهم بکنه و من نگاهش کنم 

کلا یه اخلاق خیلی بد دارم که خودمم قبول دارم لجبازم و اگه کسی باهام بد رفتاری کنه تا دو برابرشو تلافی نکنم آروم نمیگیرم



اوایل احترام میزاشتم خیلی ولی اونا کلا سبک حرف زدنشون اینطوریه اصلا اوایل ازدواج از فحش های زشتی ک م ...

خب اگ جداشی باز ازدواج کنی وبایکی بدترازشوهرت چی؟!چون بچه نداری طلاق گرفتن راحتهه ولی اگ ازدواجم کنی باپسر مجرد منت میاد بالاسرت اگ مطلبه ام باشه مه خیلی باید حواستوجمع کنیی .اگ ام بخایی مجردبمونیی کلن خیلی باید دربرابر حرفای بقیه مخصوصا خانواده مقاوم باشی .دوستی نیست ک کات کنی برهه اینجا ایرانه واکثرن طلاق ویک شکست میبینن و...

الویت اول زندگیم ،کسی که بهش احترام میزارم ،کسی که دوسش دارم همچنین زیبایی شو میپرستم ،وعاشقشمم 
متوجه میشم چی میگی ولی خواهرتو اگ بخوان چ ربطی بشماداره گلم نمیشه توخودتو بخاطر بقیه تباه کنی ک ولی ...

خودمم تو همین فکرم ولی الان چهارساله که عروسی کردم و چند سال به بهونه ی دانشگاه و چیزای دیگه نزاشتم بچه دار شم در صورتی که شوهرم از سال اول می‌گفت بچه میخام 

الان بعد از چهارسال از همه طرف چه خانواده ی خودم و چه شوهرم تحت فشارن که بزار بچه دار شین خوب میشین و از این چرت و پرتا 

الان همه منو مقصر کردن

راستش بیشتر بخاطر پدر و مادرمه نه مردم و اینکه خواهر مجرد تو خونه دارم نمیخام اونا سرافکنده بشن

بزار خواهرت ازدواج کنه بعد تصمیم بکیر چون الان هرخواستگاری بیاد تحقیق میکنههه ،و...خودت ک میدونی

الویت اول زندگیم ،کسی که بهش احترام میزارم ،کسی که دوسش دارم همچنین زیبایی شو میپرستم ،وعاشقشمم 
خب اگ جداشی باز ازدواج کنی وبایکی بدترازشوهرت چی؟!چون بچه نداری طلاق گرفتن راحتهه ولی اگ ازدواجم کنی ...

بله دقیقا منم مشکلم همین مسائله که تا الان موندم ولی بعضی وقتا اینقدری خسته میشم که به خودکشی فکرمیکنم به خیانت فکر میکنم و به خیلی چیزای دیگه با اینکه میدونم همه اشتباهن

خودمم تو همین فکرم ولی الان چهارساله که عروسی کردم و چند سال به بهونه ی دانشگاه و چیزای دیگه نزاشتم ...

بچه اصلن نیارر بگو خودم نمیخام .. وقتی عاشق شوهرت نیستی نیار .طلاق ومن بدنمیبینم ولی اول مستقل شو خونه زندگیت جداکن از خانواده پدری و بتونی روپات وایستی بعد جداشو.

الویت اول زندگیم ،کسی که بهش احترام میزارم ،کسی که دوسش دارم همچنین زیبایی شو میپرستم ،وعاشقشمم 

شوهرم من دقیقا رفتارهای شوهر شما را داره... دقیقا.... در رابطه با خانواده اش 

ما هم توی یه خونه بودیم...‌ جدا شدیم بهتر شد... 

یا من گیر میدادم چرا اینقدر میری و گاهی می‌گفت به تو چه و گاهی قبول میکرد.

من الان ۲ تا بچه دارم.... راضی ام... چون کم کم مشغله هاش ک زیاد شد اینکه مداوم اونجا باشه کمتر و کمتر شد... .

و اینکه میگی همه چی را بهشون میگه.... شوهر منم دقیقا همین جور بود... کم کم.... خیلی کم کم.... گاهی با سیاست... گاهی با غر... گاهی با دعوا... و اینکه بهش می فهموندم چرا نباید بگی...این موضوع هم بهتر شده.... ولی هنوز هست.

ما الان ۹ ساله ازدواج کردیم.

به نظرم بزار سرش با مادر و خواهرش گرم باشه تا با زنای دیگه و خدای نکرده بعدشم خیانت... هر مردی لازم داره با جنس مونث در ارتباط باشه... حالا اگه مادر و خواهرش باشن بهتره..‌. و گرنه میره سراغ زنای نامحرم.

تو هم حساسیت را کمتر کن... منم خیلی حساس بودم... ولی تو یکم کوتاه بیا.... یکم بیخیالی طی کن.


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بانک کارگشایی

ati512 | 18 ثانیه پیش
2791
2779
2792