پیرو تاپیکا قبل فهمیدم مادر شوهرم پشت سر من کلی بد گفته به شوهرم کلی تهمت زده و شوهرم هم میگه الا بلا باید بریم نمیگه مادرش چه حرفا زده فقط گفت من دلم نمیخواد دیگه مادرمو ببینم که تهمت الکی میزنه
الان دارم با گریه وسایل رو جمع میکنم و اینجا غریبم خانوادم بودن که رفتن شهرشون بعد چند وقت اومده بودن که مادرشوهرم انقد ابرو ریزی کرد سریع رفتن
خونمو خیلی دوست داشتم محلمونو خیلی دوست داشتم درسته اینجا غریب بودم ولی خونم یه آرامش خاصی بهم میداد الان کلا باید پاشیم از اصفهان و بریم مشهد حداقلش اینه مشهد به بجنورد شهر پدر و مادرم نزدیکه ولی خب بازم غریبی میگم بریم بجنورد میگه اونجا میفهمه من نمیخوام بفهمه کجام فقط پدر مادر تو بدونن😔😔😔