ای بابا
حس کردم خواهرت منه😂
وای خدا ما. یه شهرکی بودیم همه بچه ها هم سن
بعد یه دختره بود خیلی فیس فیسو و حرص درار
یه بار پسر همسایه که ۷ سالی ازم بزرگتر بود و صمیمی بودیم گفت مهسا دستتو بده اجی تا بریم حسابشو برسیم آخه دختره خیلی توهین کرده بود بهم😂😂😂
ما هم پاشدیم یه کاسه گِل جمع کردیم من توی ساختمان اونا بالا سرش اینم زیر راه پله صورتامونم مخفی کرده بودیم گورپپپپ بدبخت زیر گل معلوم نبود بدن و صورتش سریع فرار کردیم😂😂😂
وای هیچ وقت یادم نمیره انتقام ازش گرفتیم حالا جالب اینجاست همون پسره پارسال خواستگارم بود🙂😂
عجیب میشد اگر ما با هم ازدواج میکردیم دنیا رو خراب میکردیم رو سر همه