شب خاکسپاری مادرشوهرم، خسته و بیخواب، کنار خیابون ماشین رو نگه داشتیم که تماس کوتاهی با مادرم بگیرم، ببینم اگر بیدارن چند تا از غذاهای اضافه براشون ببریم. گوشی روی پای من روی بلندگو بود که یک شبح از پنجره ماشین از دستم کشید و پرواز کرد! من که چند ثانیه تو شوک بودم. بعد تازه فهمیدم داستان دزدی بوده. دزدها دو تا موتور با دو راکب خلاف مسیر بلوار بودن که اصلا نمیشد تعقیبشون کرد.
اشتباه اول من این بود که شیشه ماشین پایین بود. دومیش رمز گوشی رو غیرفعال کرده بودم، و تا ما از کلانتری برگردیم خونه که من با آیکلود گوشی رو بخوام ردیابی کنم، روشنش کرده بودن و گزینه پیدا کردن گوشی رو غیرفعال کرده بودن. بدترین اشتباهمون این بود که همه با هم از ماشین پریدیم بیرون، که از خوششانسیمون بود که اون رو دیگه نبردن.
از اون شب درگیر تغییر رمز حسابهای بانکی، سوزوندن سیمکارت، تغییر رمز اکانتها و ثبت شکایتم. وسط اون همه کار مراسم عزا، کلی کار بیسرانجام هم اضافه شد. من که فکر نمیکنم گوشیم برگرده، ولی آرزو میکنم از زمان دزدی به بعد دست هرکسی که به خودش یا قطعات و متعلقاتش میخوره مثل زغال گداخته بسوزونتشون، چون این خسارت برای من خیلی سنگین بود؛ چه مالی، چه عاطفی بهخاطر تمام اطلاعاتی که همراهش رفت، چه روانی. این چند روزی که کلانتری و آگاهی بودم فهمیدم اینها دزدبگیر نیستن، حتی اگر چند تا دوربین صحنه رو گرفته باشه و شما هم دزد رو دیده باشید. خودتون مراقب باشید.