برادرکوچیک من ازدواج نکرده بعد خونه مادرم اینا خارج از تهران و محل کارش جدیدش بالاشهره
کلا کارش بالاشهره و چند ساله این مشکل مسافت محل کار و خونه رو داره
حالا خونه ما نه خارج از َهر حدودا پایین شهر و به مرکز نزدیکه نه مثل خونه مادرم اینا ولی نزدیکم نیست
حالا کلا برادر کوچیکم هر وقت میومد خونه ما شوهرم میگفت بگو هر وقت خواست بیاد
کلا چون با هم راحت بودن منم با برادرم راحت بودم گاهی بهش تعارف میزدم هر وقت نخواستی بری خونه بیاد اینجا
حالا تا این که چند روز پیش برادرم زنگ زد گفت من 3 روز تو هفته باید بیام خونه شما ناهارم می خوام
یه چیزم که هست متاسفانه عادت پول قرض کردن هم داره، پول هم قرض خواست منم گفت خونه رو بیا، ناهار هم هر چی داشتیم باهم می خوریم ولی پول الان نمی تونم بهت بدم
بعد اون روز من خونه نبودم شب خونه مادرم اینا می خواستم بمونم بهش گفتم با شوهرم هماهنگی کنه بره اونجا بعد رفته بود عین این کلمات رو به اونم گفته بود البته پول رو نمی دونم خواسته بود یا نه
از اون ور شام نبوده فرستاده بودتش که تخم مرغ بخره و...