امروز صب رفتم باهاش ازمایش بده ظهر خودش رفت گرفت زنگ زد بم گفت باردارم اجی قرص چی بخورم بیوفته نمیخایم بیوفته ولی اون انقد دیروز، میزد تو شکمش ک بیوفته شوهرشم فقد میگه دختر باشه دوسش دارم اصن ازدواجشونم عشقو عاشقی بوده دخترشون طفل معصوم چ گناهی کرده ک باید حسرت ب دل باشع