پس فرداش من خونه بودم ساعت دو نیم شد رفتم پشت پنجره دیدم از سر کوچه اومد تو کوچه اروم از جلو در خونمون رد شد رفت تو خونشون.
خلاصه گذشت ی هفته ای و من صبح داشتم میرفتم برم سر کار.ساعت ۸ صبح .زدم بیرون دیدم ااا اونم داره میزنه بیرون از خونشون.منن دید .دیدم مامانشم ی پرونده دستشه داره میره سوار ماشین شه من رد شدم از جلو ماشینش دیدم اول برگشت ی نگاه ب من کرد بعد ی نگاه ب مامانش ک حواسش نبود بعد زل زد به من.ولی این سری مهربون.دیگه گذشت و تا ی روز