سلام قبل اینکه سرزنشم کنین حرفامو بخونین
من حدود۶سال با پسری ک همکلاسیم بود دوست بودم ب قصد خواستن ولی تواین مدت همه کارکرد جز اومدن ب خاستگاری منم بعدها ک فهمیدم نمیاد ب اولین خاستکارم جواب دادمو عروس شدم خداروشکر زندگیم بدنیس
ولی ازهمون اول ترسیدم رابطمو بانفر قبلی قطع کنم پیام میدادم میدیدمش همش از ترس عکسایی ک پیشش داشتم بود ولی اون فقط ب فکر خاسته های خودش بود هربار خاستم جداشم تهدیدمیکرد ک ب خانوادم بگه یا ب شوهرم هربارترسیدم برگشتم ولی امروز بادعوایی باهم کرددگفتم نمیترسم ب هرکی خاستی بگو منم تهدیدش کردم ک شکایت میکنم ازش فکزکنم اونم ترسید راه حل چیه چکارکنم میخام براهمیشهگمشه از زندگیم باردارم ۷ماهمه توروخدا متومث خواهرتون بدونین کمکم کنین محتاج دلگرمی هستم😔😔😔😔😔