من تو یک رشته هنری درجه استادی دارم. البته کار اصلیم هنر نیست.
چند سال شاگرد یک آقایی بودم که ایشون استاد معروفی بودن. از سال 90 تا 97 شاگردش بودم. بعدش خودم استاد شدم.
من از سال 96 هست ایشون رو دوست دارم. 16 سال ازم بزرگتره و یک دختر 20 ساله داره. نمیدونم زن داره یا نه. اصلا نپرسیدم. اصلا هم بروز ندادم. از سال 97 به شدت ازش کناره گیری کردم و اصلا هیچ ارتباطی باهاش نداشتم.
چند روز قبل زنگ زد من بر نداشتم. پیام داد که کار خیلی مهمی باهاتون دارم. من جواب ندادم. دوباره خودش زنگ زد که مجبور شدم بردارم و گفت که میخوام نمایشگاه بزنم و شما هم باید حتما کار بیاری. روز سه شنبه در اتلیه منتظر هستم. بقیه بچه ها هم میارن. گفتم مریضم، گفت باید از کارهای قبلیتون بیارید. گفتم الان تهرانم و شهر خودمون نیستم، گفت یک روز داخل این هفته حتما باید بیای.
ولی من نمیخوام برم. نمیخوام زخم قدیمی سر باز کنه.
چکار کنم که محترمانه رد کنم؟ چون خیلی حق به گردنم داره و مطمئنم خیلی ناراحت میشه.
اگر برم نمیدونم میتونم خودمو کنترل کنم و بهش نگم یا نه. نمیدونم چی میشه. اصلا نمیتونم تو چشماش نگاه کنم.