دلم بدجور ازش گرفته چجوری از یادم ببرم تمام خاطره های بدمو؟چجوری ازش متنفر نباشم
پدر بودن به تامین خونه و تخت گرم نیس.. روز تولدم بدترین روز سال ام میشه ... منظورم کادو دادن و اینا نیست ولی توقع دارم یبار برگرده بهم بگه تولدت مبارک(:
تا حالا این جمله رو ازش نشنیدم ، حس میکنم فقط یه نونخور حساب میشم براش حتی چند بارم به رو خودم اورده (بابام نه مامانمو قبول داره نه مادر خودشو و نه داداشمو کلا ادمه سنگ دلیه)
یبار ۹ سالم بود و روز تولدم بود ، بابام توی بالکن چیزیو تعمیر کرده بود و اشغال ریخته بود ، رفته بود مسجد و قرار بود بیاد ادامه کارش یادم میاد اون موقع گفتم بزار بابام خوشحال شه براش بالکنو جارو بزنم وقتی اومد گفتم الان میگه چ دختر خوبیو ... برای اولین بار کتکم زد که داخل اشغالا پیچ ریز بوده و ریخته شده تو حیاط
اون شب با تمام بچگیم شکستم ولی نمیدونم چرا هر وقت بهش فکر میکنم قلبم میشکنه یا موقعی که مامانمو کتک زد هیچوقت یادم نمیره
خانومایی که میاید اینجا از دعوا و کتک زدن و اینا تعرسف میکنید تروخدا حتی یه اخمم به شوهرتون جلو بچتون نکنید اون تمام لحظتاتونو ثبت میکنه تو ذهنش حتی اگه خودتونم یادتون بره و چند سالم بگذره اون هنوز یادشه و میتونه تو زندگیش اثر بزاره!
کسی هست اینجا اینجوری باشه؟
نمیدونم چجوری گذشته ی مزخرفمو فراموش کنم