داداشم نامزد داره عروسی کنه راحت میشم ولی خوب فعلا خونه مامانمه
مامان و بابام فرشته هستن و الانم در حال فراهم کردن خونه واسه داداشم
نمیشه نرم هیچ کیو ندارم با شوهرم مشکل ندارم ولی صمیمی هم نیستم هر چند دارن میرن ی شهر دیگه چون خونه شونو فروختن به خاطر داداشم ازین به بعد خیلی تنها میشم با کوه مشکلات واقعا زندگی روی خوش نشونم نداده فقط یکیش اینه شوهرم چن بار ورشکست شد و هنوز که هنوزه بعد 8 9 سال بدهی هاش تموم نشده موقع با رداریم مریضی سخت گرفت و این قدر زیاده یعنی خودم باورم نمیشه تا اینجا دووم آوردم