ان شاءالله که خیره
من چندشب قبل خواب دیدم که یه نوزاد دختر هس مادرشم خوابیده بود یه گوشه
میگفتن اون خانم میخواد بچشو بزاره سر راه
نداره خرجی بچه رو بده
من تو خواب رفتم سمت نوزاد
بغلش کردم و تو دلم میگفتم کلش اینو ما بزرگ کنیم من که حامله ام اینم بیاد پیشمون چی میشه مگه خرج 2تا بچه میدیم
باورتون نمیشه امشب رفتیم بیرون داشتیم بستنی میخوردیم با همسرم که یهو همسرم گفت عه شیرخوارگاه حضرت رقیه
گفتم کجا
گفت اون تابلو زده ببین
دیدم دلم یه جوری شد
و رفتیم جلوتر پیدا کردیم کدوم خیابون
و بسته بود
همسرم گفت یه روز باهم میایم یه سر بزنیم اینجا
خوشحال شدم