امشب بچه هارو بردیم پارک
بچه ها که داشتن بازی میکردن توجهم جلب شد به یه خانمی گه یکم دورتر از ما داشت تو پارک پرسه میزد
تیپ و هیکلش یه جوری بود
هیکلش ضعیف و خمیده ولی تیپش تینیجری
یه شلوار لی و شومیز چهارخونه کوتاه که پایینشو گره زده بود با موهای مصری رنگ شده و مرتب
صورتشو نمیدیدم حس کردم از این دخترای ۱۳-۱۴ ساله ست تو پارک دنبال رل میگرده
شوهرم رفت فلافل گرفت نشستیم بخوریم
یه گاز زدم به فلافل دیدم شوهرم گفت نگا ماموره داره زن معتاده رو میزنه
آقا اصلا برنگشتم نگاه کنم ولی دخترم داشت نگاه میکرد و این منو عصبی میکرد دوست نداشتم روح پاکش صدمه ببینه نشستم جلوی دخترم که نبینه ولی صداشون بلند بود
به شوهرم گفتم بلندشو بریم یجای دیگه بشینیم
شوهرم گفت چته تو اگه تو مریضی برو پشت درختا که نبینی
و خودش در حالی که داشت فلافل گاز میزد نگاشون میکرد
برگشتم دیدم همونه که اونور دیده بودمش
دستاشو رو از پشت محکم بسته بود ماموره
زنه هم پا نمیشد باهاش بره اینم هی بهش میگفت پاشو وگرنه دوباره میزنم
تا بلاخره با فحش و ناسزا بردش
من ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود و عصبی شده بودم دیگه نتونستم چیزی بخورم
تازه شوهرم بهش برخورده بود که چرا بهش گفتم تو چه پدری هستی که اصلا روان بچه برات مهم نیست
از بچگی دیدن این صحنه های کتک کاری مامورا خارجی توی اخبار آزارم میداد جوری که از وقتی ازدواج کردم یکبارم اخبار نگاه نکردم
به نظرتون زیادی حساسم؟