«با من زیر باران این غروب دردناک گریه کن»
چه شبایی که فکر تو با من همخواب شد
چه روزایی که یاد تو با من همراه شد
چه غروبیه امروز برای من
همین الان که دارم اینارو مینویسم همراه با اشکه
اشکی که چشماتو تار میکنه که نتونی صفحه گوشیتو ببینی
اشکی که قلبتو چنان درد میاره که نتونی بخاطر قلب دردت شب روی پهلو بخوابی…
همه دست به دست هم انگار امروز با من هم صدا شدن
هنوز صداش توی گوشمه،تن صداش اوای صداش
همین که باد می وزه تنم مور مور میشه
تمام خاطراتش برام زنده میشه😭😭😭
کاش هیچ وقت نمیشناختمت که برام بشی یه نیاز
کاش هیچ وقت دیگه نبینمت😭😭😭😭😭
کاش این غروب خودتو و خاطراتتو باهم با خودش میبرد
صدای باد که به شاخ و برگ درختا میپیچه همچی دوباره برام مرور میشه چیکار کردی با من
چرا نمیتونم فراموشت کنم مثله یه معتاد شدم که داره ترک میکنه اما اثرات ترک آزارش میده
چقدر باید اشک بریزم که فراموشت کنم
اگه تا اخرش خوندین
منو مثله خواهرتون بدونین یه ذره باهام درد و دل کنین محتاج درد و دلاتونم🖤
۰۲/۰۲/۲۴