قضیه اینه که مادر من رفته بود کربلا یه چند روزی ما اونجا پیشش بودیم نهار و شام و.. شب آخر چلو مرغ داشتیم شوهرم اومد غذا نخورد جای دیگه نذری دعوت بودیم گفت رفتم اونجا غذا خوردم ، پرسیدیم نذری چی بود گفت آبگوشت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعد من یواشکی بهش گفتم نباید میرفتی جای دیگه وقتی خونه مامان من دعوت بودی گفت با بابام بودم و دیگه به خاطر اون رفتیم . منم گیر ندادم . فرداش از همونجا که نذری داشتند برای ما غذای نذری آوردند غذا چلو گوشت بود
ما گفتیم پس ....گفت غذا آبگوشت بود من زنگ زدم به شوهرم و معلوم شد که دروغ گفته و خونه ی باباش شام خورده. اما مامان من متوجه این موضوع نشد که شوهرم چی گفته بود و..
فرداش نهار مامانم گفت زنگ بزن شوهرم بیاد غذای نذری که آورده بودند رو کشید جلوی همه گذاشت سهم غذای دیشب شوهرم رو هم نگه داشته بود بهش گفت شما که دیشب نذری خوردی این سمت از غذای دیشبه. بفرمایید
شوهرم حالا گیر داده که مامانت به من توهین کرد غذای شب مونده جلوم گذاشت 12 روز دعوا و اعصاب خوردی ، امشب هم هرچی دلش خواست به مادر من توهین کرد. به نظر شما حق داره ؟