من چند وقت پیش از ی امام زاده حاجت خاستم بعد خواب دیدم جایی ندارن برم ن خونه ای ن چیزی بعد ی رود خونه بود جلو پام همینجوری دنبال رودخونه رو گرفتم سر یجا در اوردم فضاش کلن سبز سبز بود بعد اب اون رود خونه از ی کوزه کوچیک سبز میومد ی نفر اومد گفت ی کاسه اب بخور تا حاجتت بدم
بعد دوباره پریروز از جلویی امام زاده رد شدم گفتم اگ حاجتمو میدی خابتو ببینم پسفرداش ک میشه امروز خواب دیدم ک دارم میرم ی امام زاده بعد داشتم ب دوستم میگفتم من ۱۰۰ تومان پول نذر دارم بعد امام زاده بالای کوه بود ی حرم بود بالای کوه بعد میخاستم برم بالای کوه
کوهه بلند میشد و میومد زمین خیلی وحشت ناک بود بعد ما هعی میخوردیم زمین ولی اون خادما و امام زادخ چیزیشون نمیشد