سلام خانوما
من مطلقه هستم و یه پسر۹ساله دارم ، با آقایی نامزدم که ایشون هم طلاق گرفتن و یه پسر ۹ساله دارن که با پسرمن هم کلاسی هست و باهم رابطه ی خییلی خوبی دارن و به هم داداش میگن
در حال حاضر من و پسرم جدا زندگی میکنیم همسرم و پسرش جدا وهنوز سرزندگی مشترک نرفتیم ولی قراره درآینده هم بچه ها با ما زندگی کنن.
الانم هفته ای دوبار پسر همسرم میاد خونه ی من ،باهاش درس تمرین میکنم ، غذای مورد علاقشو درست میکنم ، بازی میکنم باهاشون ، پارک میبرم ، خدای بالاسرم شاهده کوچکترین اخم و ناراحتی بهش نمیکنم ، به اندازه ی پسر خودم دوسش دارم و قربون صدقش میرم ، هرچیزی واسه پسر خودم میخرم واسه اونم میخرم ، بعضی روزا میرم مدرسه بهشون سرمیزنم و تغذیه ی مورد علاقشونو میرسونم واسشون ، لباس هاش کثیف باشه واسش میشورم و ....
ولی دیروز که تولد پسرامون بود ، پسرمن خیلییی خوشحال بود ، توی همه ی عکسها از تهه دل میخندید
ولی پسر همسرم انگار یه غمی داشت ، توی عکسهاشم مشخصه سرحال و شاد نیست
از دیشبه ناراحتم میگم شاید منو دوست نداره 😞😞
شاید دیروز دلش میخواسته جای من ، مامانِ خودش واسش تولد بگیره و کنارش باشه
خیلی ناراحتم ، خیلی تلاش کردم بهشون خوش بگذره ولی پسر همسرم بی حوصله و بی ذوق بود
چکار کنم😞😞😞