2777
2789

نه خونه بابام خوشی دیدم نه خونه شوهرم ،بابام معتاد تریاک بود همیشه تو خونمون دعوا بود،شوهرم سالمه معتاد نیس اما بد اخلاقه و خونه پدرشوهرم زندگی میکنم،کمی سرمایه داشتیم اونم ازدست دادیم هیچ وقت نمیتونیم  دیگه خونه بخریم ،درآمد شوهرم بخور نمیره ،فقط دلم به دوتا بچه ی سالمی که دارم خوشه و خدارو شکر میکنم همیشه ،اما همیشه به خدا میگم چرا تو بهم یه زندگی معمولی ندادی ،زندگی لاکچری و‌پولداری نمیخاستم فقط معمولی،که بابام معتاد نباشه،یه خونه هم شوهرم خودش بخره ۴تایی با بچه هام مثل میلیونها آدم که مستقل زندگی میکنن باشم ،راضی ام به هرچی که خدا بهم داده اما خسته شدم بعضی وقتا کم میارم ۱۳ساله عروسی کردم اما انگار قراره تا آخرش همینجور باشه زندگیم ،برا خودم آرامش نداشته باشم یه هفته حداقل ،واقعن تو خونه دوطبقه با خانواده شوهر زندگی کردن خیلی سخته هرچقدم خوب باشن خودتم خوب باشی دخالت نکنن ،برامنم دخالت اینا نیس خوبن درکل اما خودم حس بدی دارم همیشه ناراحتم 🥲خیلی کارا کردم درست نشده ،زندگی کسی مثل من هست؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هرکس از زندگیش ی نارضایتی داره 

۳۳ سالمه ازدواج نکردم و بچه ای ام ندارم بالطبع.

و احساس تنهایی میکنم

خانوادم وضع مالیشون خوبه.ی خواهردارم ازدواج کرده وپولداره.وخودم مستقل و کار میکنم ولی بشددددددت احساس پوچی میکنم و احساس تنهایی و اصلا دوست ندارم زندگی کنم از این حجم تنهایی و یکنواختی.منم دوست داشتم ازدواج میکردمو بچه داشتم ولی….

همه ی مشکلی داریم.هممون

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز