سلام دوستان
من هفته قبل بخاطر موضوعاتی که قابل مطرح شدن نبود از خانواده همسرم ناراحت بودم و ترجیح دادم کمتر به مادرشوهرم زنگ بزنم که نخوام حرفی بزنم یا چیزی بگم
تا اینکه خودش زنگ زد و با حالتی طلبکارانه گفت خبری ازت نیست زنگی نمیزنی
منم ای کاش نمیگفتم ولی گفتم خب مگه کی به من زنگ میزنه هی از من توقع دارید تلفن به دست باشم گفت یعنی کی ؟ گفتم خواهرشوهر خود شما مگه چقد حال منو میپرسید منم مثل بقیه بیخیال شدم
ایشون هم میرن این خبر رو میزارن کف دست خواهرشوهر
اونم زنگ زد تمام دق و دلی چندین ساله رو کوبید توی صورت من حتی توی مهمونی بهش دس داده بودم روبوسی نکرده بودم باعث ناراحتیش شده و کلی نکته های ریز دیگه که گفت حالا که به گله شده ما ام این گله هارو داریم
آقا کاش نمیگفتم خیلی احساس بدی دارم این حرفا رد وبدل شده الان چیکار کنم احساس پوچی بهم دست داده شوهرم هم طرف کسی رو نمیگیره میگه خودتون میدونید من باید چیکار کنم خیلی حالم بده