من و مادزشوهرم توی ی ساختمونیم
بعد بچم رفت خونه مادرشوهرم
به ۲ دقیقه نکشید
برگشت
گفتم چیشده
زد زیر گریه .گف عمه منو بیرون کرده
گفته برو خونتون ..
ینی دلم میخاست برم دست بندازم تو دهنش
دهنشو جرررر بدم
ولی خیلی خودمم کنترل کردم
هیف اون همه خوبی که من در حق اینا میکنم
دلم شکست
بچم یجوری گریه میکرد
از صبه روانم بهم ریخته
من هیچوقت در حق اینا کوتاهی نکردم
تازه خودشم در حد یکساعت اومده بود
نمیدونم ب چ حقی بچمو از خونه مادربزرگش بیرون کرده ..