از لحاظ روحی نیاز دارم همزمان نزدیک ولیعصر تهران زندگی کنم، اصفهان بگردم، تو حافظیه ی شیراز قدم بزنم، تو مشهد هرروز برم حرم امام رضا زیارت، توی مازندران همه ی غذاهارو امتحان کنم، توی کیش ماشین سواری کنم، عصر ها تو جنگل های گلستان چایی بخورم، غروب خورشیدو از ساحل بوشهر و شب ستاره ها رو از آسمون کویر یزد ببینم:)🚶♀️
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
ی بار مادرشوهرم و همسرم تو نامزدی ی بار خیلی اذیتم کردن
تو اوج دلشکستگی با عصبانیت با خودم گفتم خدا یجور بزنه کمرتون ک ابرو براتون نمونه
پسفرداش همسرم پیام داد ک جاریم فرار کرده و پیداش نمیکنن از اون ب بعد کسی رو نفرین نمیکنم ب هیچ عنوان
دوست عزیزی ک هی ریپ میزنی پروفت مولاناست خودم میدونم چون با قیافه سعدی حال نمیکنم مولانا گذاشتم هیچکس واسه من دوبار عزیز نمیشه..هرچی بوده همون ی بار بوده وقتی باهات بحثم میشه نرو تاپیکامو چک کنی و بیای یگی تو فلان تو بهمان😂اونا هرچی بوده گذشته درمورد الان باهام بحث کن😉 آدم شوخی ام و تموم سعی ام اینه اینجا فقط بخندونمو دل کسیو نشکنم..پس اون آدمی نباش ک مجبورشم دلشو بشکونم💜🌱
من مدرسه میرفتم. یه بار یکی توی یه کلاس دیگه جلو همه بهم گفت خفه شو از جلو چشام گمشو بیرون از کلاس و اینا و من چیزی نگفتم چون شوک شده بودم. یادمه آخر سال تفم تو صورتش نمینداختن مشکل داشت فتنه مینداخت بین بقیه :))) البته ناگفته نماند الان داره روانشناسی آزاد میخونه. هرچی خله دورم رفتن روانشناسی😆😆
خودم کردم که لعنت بر خودم باد خداجونم قبول دارم تقصیر خودم هست و خودم خودمو بدبخت کردم اما خدایا اگه اندازه ذرات معلق تو هوا که قابل دیدن نیستن قبول داری اون هم در حقم بدی کرد ازش نگذر من حلالش نمیکنم
قبل عید خاله شوهرم اومد خونمون بین من و مادرشوهرم ی دعوا انداخت نگو ونپرس تو عید کلا تو خونسون دعوا بود عیددیدنی هم بیشتر جاها نرفتن همه فهمیدن ابن خاله شوهرم خیلی اخلاق بدی داره حسوده خوشی کسی رو نمیخاد
این دنیا از بدو تولدم بامن و خانواده ام خوب تا نکرد از بچگی وقتی نه سالم بود مادرم رو از دست دادم بدبختیهامون شروع شد دبگه رنگ ارامش رو ندیدبم تا الان که ۳۴ سالمه هرکی امضامو خوند واسه ارامش دلم یک شب منم مثل بقیه ادما راحت بخابم بگم خداروشکر مشکلاتمون تموم شد نفس راحت بکشم ۲۸ساله یادم رفته چطور
دهه ی هشتادیکی باعث بدبخت شدن خانواده ام شدتاحدی که مامانم میخواست خودشوبسوزونه ۳،۴سال پیش شنیدم سکته کرده خوشحال شدم واقعاخدالعنتش کنه باپولای مابچه دارشدباپولای کیف وحال کردالانم منتظرم یکی دیگه ام جوابشوبده
چندروز پیش یه راننده تاکسی میگفت کرایه تاکسی گر ن شده گفتم حقوقها رو مگه زیاد میکنن که کرایه ها رو زیاد میکنن گفت خدا لعنتشون کنه که مردم رو به جون هم میندازن