تموم خونوادش بهم بدی کردن باباش به خودمو بابام و ماورم‌فوش ناموسی داده داداشش با بچه دو ماهه تو بغلم رفتم دنبال شوهرم با بچه منو انداخت از خونه بیرون گفت میزنمت شوهرم‌وقتی ۵ ماهه حامله بودم تو خیابون‌کتکم زد و برد تو باعشون میخاست با رفیقش بهم‌تجاوز کنه بهم‌میگفت بچه از من نیست پنج‌ماهه حامله بودم لگد زد تو شکمم گریه‌میکردم‌بچه داره میفته درد دارم‌میگفت بمیری هم دکتر نمیبرمت با مشت میزد تو دماغمو صورت و سرم سیم داغ چسبوند به دستم که هنوزم رد داعش مونده رو دستم بچم که دنیا اومد کپی باباش بود ولی ابروی منو بابامو همه جا برد و دل منو بابامو شکست منکه از خودم گذشتم ولی سپردمش به خدا اگه خدایی هست تقاص دل شکسته بابامو ازش بگیره😔
گورشو گم نمیکنه من از همون موقع که پنج ماهه حامله بودم کتکم زد اومدم خونه بابام با خونوادم زندگی میکنم خیلی تلاش کردم طلاق بگیرم ولی نداد زن بازه قمار بازه عرق خور و رفیق بازه ولی هیچکدومشو نتونستم تو دادگاه ثابت کنم فقط برای کتکاش و فحاشی و تهمت همون موقع ها شکایت کردم که براش زندان و شلاق و جریمه و دیه بریدن اون موقع ها هنوز بابام زنده بود خیلی غصه منو زندگیمو میخورد که با یه بچه میخام چیکار کنم اومد خودشو مظلوم‌نشون داد نمیدونی چقد تو حاملگی با شکم پر دنبالش گشتم وقتی زایمان کردم حتی اسمش به یادم‌نیومد خودم با مامانم رفتم بیماریتان بچم که پنج روزه بود بعد یادم اومد فقط براش عکس بچو فرستادم از ترس اینکه نیفته زندان اومد سریع براش شناسنامه گرفت دیمو داد منم بخاطر بچم بخشیدم ولی وقتی بابام‌مرد دیگه نتونستم ریختشو تحمل کنم شکایت کرد برای حصانت بچه دادگاه گفت دو روز در هفته بیاد ببینش
