تقریبا از زمانی ک گفتیم دیگ ادامه ندیم رابطه رو.. و اونم بهم گفت انشاءالله خوشبخت بشی.. خیلی بهم برخورد و اینکه سریع بیوگرافیشو پاک کرد.. البته اینم بگم من اول خواستم ک دیگ باهم نباشیم، بار دومم بود ک اینو بهش گفتم. بار اول منصرفم کرد و بار دوم دیگ چیزی نگفت و به راحتی قبول کرد..
تا اینکه من استوری گذاشتم، اون اومد ریپلای زد و بینمون دوباره بحث ایجاد شد.. هی بهم میگفت خانم فلانی..
بعد منم میگفتم اقای فلانی😑😂 گفتش لطفا بهم پیام بده، خودتو از من دریغ نکن، من خیلی دوست دارم. تو باید بهم پیام بدی من از با تو بودن خسته نمیشم. من عاشقت بودم و از ته قلبم دوست دارم..
بعد یهو عصبی شد، گفتم چتونه؟! گفت ازینکه ی زمانی بهت میگفتم عشقم، نفسم.... و حتی شب و روزمون یکی بود..
ازاینکه الان بهت باید بگم خانم فلانی، عصبانی میشم...
بعد حس میکنم خجالت میکشه ک بهم دوباره درخواست بده ک باهم باشیم.. چون هی برام قلب میفرسته، هی اسممو صدا میزنه بی دلیل..
ولی حس میکنم منتظره ک من بگم بیا باهم باشیم دوباره..چون همش میگه چیزی هست ک بخوای بهم بگی ولی روت نشع؟😅😂 منم میگم نه..
نظر شما چیع؟؟؟؟