بچه ها اعصابم وحشتناک خورده
قضیه از این قراره که من تو یه شهری زندگی میکنم که از شهری که مامانم وخانواده شوهرم زندگی میکنند ۵ساعت فاصلس
بعد چندین بار شده که من وشوهرم وقتی اومدیم شهرستان پیش مامانم وخونواده خودش ،مادرشوهرم اینا تصمیم میگیرن که پاشن برن خونه ما
اخه یعنی چی مگه خونه من هتله که هروقت نیستیم شما کلید بگیرین پاشین برین اونجا
خوب آدم ناحسابی به جایه این که بشینی سره خونه زندگیت که عروست وپسرت بیان خونت تو پا میشی میری خونه اونا
شوهرم که تو چشام نگاه میکنه قشنگ میگه من روم نمیشه بهشون چیزی بگم خدایی آخه زور نداره
به خدا انقد جوش زدم قلبم درد میکنه
خدایا منو پشم کن که اینو دیدم این چ مدلشه😐😐😐😐
ک چی بشه
سلام کلیدندید‌بهشون
وااا مسخره
واه
وقتی نیستید میرن خونه شما چکار؟
کلید دارن؟؟؟؟😨😨
واقعا متاسفم
مغزم درد گرفت
خودت کردی اول بار که می خواستن کلید بگیرن می گفتی ااا خوب بزارین بر می گردم و خودتم خونت می نشستی بار دوم و سومم می گفتی بخدا نیستیم خونه نامرتبط آن شالله برگشتنی با خودم بیایین یاد می گرفتن که بدون خودت نخوان بیان.
در برابر عمه ها و مادر بزرگ من پادشاهن خداتو شکر کن
از طرفی هم میخوام پیام بدم رک و پوست کنده بگم مامان یعنی چه که مثلا ما میایم شهرستان خونه شما اونوقت شما پا میشید میرید خونه ما ولی بابام قسمم داده که چیزی نگم
حالا چه غلطی کنم
خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه همچین مادر شوهر ی رو...
می‌ره خونه ات همه جا رو تفتیش می کنه.وگرنه کارش توجیه دیگه ای نداره.
اوف دیگه میرین شهرستان به خونواده گوهرت نگو
واااا این دیگ چ مدلشه
