بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
یه بار که فکرم درگیر بود شب مادربزرگ شوهرم رو توی خواب دیدم یه صحبت هایی می کرد مثل اینکه بخواد دلداری بده... اما درکل منظورش رو نفهمیدم و حتی حرفاش یادم رفته
مرده به هیچ عنوان سوالی که میپرسی ازش نمیتونه جواب بده مخصوصااون دنیاچطوری ویاجات خوبه یانه ودرموردآینده هم فقط خدامیدونه
امیدوارم توی زندگیهاتون هیچ وقت مشکلی نداشته باشید، همه چیز خوب و درست و سرجاش باشه، اما اگر خدای نکرده یه وقت گره کوری خورد به زندگیتون، خدا رو قسم بدید به ناامیدی حضرت عباس.. لحظه ای که کنار نهر علقمه.. یه چشمش به مَشکی بود که دیگه آبی نداشت و چشم دیگه اش به خیمه ها بود که دیگه روی رفتن به سمت بچه ها رو نداشت.. خدایا به حقِ دست گیرِ بی دست هیچ کس رو ناامید نکن..
یکی از دوستانم به خاطر بیماری فوت کرد چند سال بعد از فوتش خوابش رو دیدم تو خواب میدونستم که فوت شده ازش پرسیدم تو میدونی بابام کی فوت میشه (همیشه نگران فوت بابام بودم) گفت اجازه ندارم بگم من خیلی اصرار کردم گفت تاریخش رو نمیگم ولی سه روز بعد از فوت خالهات، پدرت فوت میکنه. من از خواب بیدار شدم و برای همه خوابم رو تعریف کردم. پنج سال بعد خاله و پدرم فوت کردند البته به فاصلهی ۷ روز!! پدرم تو آی سی یو بود که خبر فوت ناگهانی خاله رو شنیدیم همه یاد خواب من افتادن خیلی مضطرب شدیم هفتم خالهام پدرم به رحمت خدا رفت.
هم پدربزرگم ب خواب مادرم اومده بود گفته بودکارتو درست میکنم هم پدربزرگ مادرشوهرم بخوابم اومده بود گفته بود غصه نخور درست میشه وشد بااینکه من اصلا ایشونو ندیدم