با افسردگی پس از سقط چطور کنار اومدید

ممنون از همدردیت دکتر هم همین حرف شما رو زد گفت احتمالا مشکل داشته 

نمی‌دونم 

خدا همه بچه‌ها رو برای پدر مادرشون حفظ کنه 

بچه های شما رو هم حفظ کنه 

سلام جونم 

نه اتفاقا مثل همیشه بودم فاصله عجیبی بین من و شوهرم افتاده بود دیگه من پذیرفته بودم ولی یک‌غم بزرگی روی سینم حس میکردم دخترم تازه بدنیا اومده بود و شوهرم انگار کوه یخ شده بود و رفتارش جوری بود انگار من دشمنش هستم و باید حتما مقابله کنه وگرنه به خاک سیاه میشینه اصلا یحور رفتار میکرد انگار من ارث باباش رو خوردم باید هوشیار باشه بقیش رو نخورم 

بگذریم روزهای بدی بود

یک روز داشتم سخنرانی حاج آقای عالی رو گوش میکردم از قول آیت الله بهجت مزایای نماز شب رو میگفتن که اگر دنیا رو میخوای نماز شب اگر آخرت رو میخوای نماز شب

خلاصه اون شب من پاشدم نمازشب بخونم حاجت خاصی هم نداشتم دیگه امیدی به شوهرم. نداشتم در طول نماز از گوشه گوشه خونه صدا جرق جرق می‌شنیدم انگار داره یخ آب میشه باورکنید فرداش شوهرم اومد با من شروع به صحبت کرد من همچنان دلخور بودم اما با گذشت چند روزرابطمون اصلاح شد هنوز که هنوز ه اون روزها رو به رخش میکشم  

الهی چقدر سخت

چرا اینطور شد؟؟ از چیزی ناراحت شده مثلاً توقعات پشت سر هم که آدمها از همدیگه دارن و پاسخ داده نمیشه بعد از یه مدت آدمها از هم سرد میشن ولی مادر نمیتونه بچش رو نادیده بگیره بنابراین مدام با دلخوری و بداخلاقی کنار فرزندش میمونه که سم ترین رابطه رو رقم میزنه

بهرحال امیدوارم زودتر این یخ بین شما آب بشه نمی‌تونید با مادرتون پیش مشاور برید ؟؟ یا از خاله کمک بگیرید 

آخ آخ اینطور که همه پرده‌های احترام دریده شده 

با خودت بگو مادرم هرجور راحته رفتار کنه شاید بخواد همه کارهای خواهرشو انجام بده شما این وسط خودتو بده نکن 

من که الان با چهل سال سن به این نتیجه رسیدم خانواده پدر خیلی بهتر از خانواده مادری هستن دقیقا مثال گوشت میخورن استخون رو دور نمی ریزن 

بهرحال مادر برای شما مادر هست سرت رو پایین بنداز و بگو شما درست میگی و نتیجه کار رو به خدا واگذار کن مگر غیر از این هست که ما بنده خدا هستیم و در همه حال مطیع امر پروردگار ... 

خیر شما در احترام به پدر و مادر هست و اگر همه پدر و مادر ها خوب بودن که پروردگار اینطور تاکید و پافشاری نمیفرمود