نفرینم برا رئیس شرکت پدرم بود که خیلی ناحقی در حق و حقوق پدرم و خیلی از کارگران میکرد یادمه خیلی گشنگی میکشیدم خیلییی شبا با گریه میخابیدم بخاطر اینکه حقوقمون رو نمیداد نمیتونستم چیزی که دلم میخواد رو به بهشون بگم البته مطمعنم فقد من نبودم که نفرین کردم
شنیدم مواد مصرف میکنه از کارش اخراج شد زندگیش از هم پاشیده کلا