1-یه زمانی بود که بخاطر کمکهای مالی وحمایتی بی دریغ که شوهرم به خانوادش میکرد واز من وبچه هام میزد بخاطر اونا...برای همه چی ومن تمام زندگیم پر بود از استرس وخشم وقدر روزایی که جوان وزیبا بودم رو ندونستم قدر دوران بزرگ شدن ،قد کشیدن بچه هامو ندونستم ....وچندین سال بعد یه دوست عزیز یه روز پرسید به نظرت شوهرت چه مقدار بهشون کمک میکنه گفتم نمیدونم گفت شاید در سال مثلا یکی دو میلیون باشه (شوهرم کارمنده ودرامد زیادی نداشت)گفت تو که همه چیزتو فدای بچه هات میکنی این دومیلیون هم روش .....گفت بخاطر این پول خودتم عذاب نده هم بچه هاتو ....من هیچوقت اینجوری نگاه نکرده بودم به این قضیه ....دیدم راست میگه من از همه چیم دارم میگذرم چرا برای این ناراحت باشم از خودم پرسیدم آیا دومیلیون ارزشش بیشتره یا ارامش روح وروان بچه هام واز اون روز ادم شدم خیلی دیر بود اما بالاخره فهمیدم واز روزی که حساسیتم کم شده شوهرم هم بهتر شده .....خواستم بگم اگه اونا اشتباهی میکنن ما این اشتباه رو تشدید میکنیم وضررش هم فقط روح وروان بچه ها رو زخمی میکنه جوری که شاید هیچوقت التیام پیدا نکنه ....الان دخترم تمام دعواهامونو یادش مونده با جزییات با تمام اون احساس ترس واسترس و....ومن اصلا یادم نمونده وهر بار اون چیزی میگه من با تمام وجود عذاب وجدان میگیرم
2-هربار اگه شوهرم چیزی میگفت ویا منو خواسته وناخواسته ناراحت میکرد من پر ازخشم میشدم وبا افکار منفی ثانیه به ثانیه خشمم بیشتر میشد من دشمن درجه یک خودم بودم چون مشکلات اون قد بزرگ نبود که منو تا این حد شعله ور کنه شاید دل من خیلی کوچیک بود یاشاید مادرم یادم نداده بود که میشه با حرف زدن بدون داد زدن ،خواستمو بگم....
3- ما خانمها فکر میکنیم که شوهرامون همه چی بلدن وگاهی از قصد کاری رو میکنن یا نمیکنن ....ولی الان میبینم شوهرم هم به اندازه من ناشی بود وایکاش مادرم یادم میداد که اونو چه طوری یاد بدم وبجای خشم با ارامش وبا محبت اونو رام کنم
ای خدای کعبه رستگارم کن.....
خدایا............مرا آن ده که آن به .