بالاخره جفتمون بعد دوسال تصمیم گرفتیم به هم ابراز علاقه کنیم، دوسال تو دلم دوسش داشتم اما بخاطر عقایدم هیچی نگفتم، ماه قبل متوجه شدم اونم توی این مدت همینطور بهم علاقه داشته، به مرور اومد باهام صحبت کرد، درنتیجه دو سه روز پیش رسما بهم ابراز علاقه کرد و باهم حرف میزدیم، هرچی توی این دوسال توی دلم بود رو بهش گفتم اونم همینطور..
قصدش ازدواج بود اما الان شرایطشو واقعا نداشت..
از طرفی جفتمون هم از بودن تو این رابطه عذاب وجدان داشتیم (اون بیشتر)
دیشب بهم گفت که حالش خیلی بده
منم چون درکش میکردم زیاد غور نزدم
اخر گفت منم هنوز کارم و شرایطم برای ازدواج جور نیست
با کلی ناراحتی و بدبختی گفت همو فراموش کنیم
کلیم قسم خورد ک براش خیلی سخته
برای اخرین بار اسم کوچیکمو صدا کرد، اما بخاطر امام زمان تصمیم گرفتیم پا روی دلمون بزاریم..
الان حالم خیلی بده از دیشب تا الان فقط نشستم دارم یه بند گریه میکنم، از محل کارمم چون همکاریم استعفا دادم..
اما این دوری برای جفتمون سخته
بخصوص من دارم دیوونه میشم دارم میمیرم بغض خفم کرده
بنظرتون بهش پیام بدم؟
راه حلی دارید راهنماییمون کنید؟
توروخدا😭
دلم میخواد بهش پیام بدم😞