خیلی دوسش داشتم و دارم..یکسال ازجداشدنمون میگذره اون داره بابا میشه و من نامزد کردم..روزی نیست یادش نکنم..چی شد؟ماکه خیلی عاشق هم بودیم..کواون همه عشق؟
میگفت نگین بری میمیرم میگفت نگین یه تار موت و کسی ببینه خون به پا میکنم..الان کجاست؟منو کجا ول کرد و رفت؟الآن خانومشو محکم بغل میکنه..راستی چقدبهم میان..بچشون جنسیتش چیه؟چقدبهش میاد باباشدن..چقد ازته دل خندیده توعکساش..خیلی دلم میخواست این پیامو بدم..اما یادم میاد که ولم کرد که زن داره که شوهردارم...این زندگی چه چیزایی داره برامون..سال قبل توبغلش آرزو میکردم خدا بهم بچه بده بهش بچه دادااا😅اما تورحم یه زن دیگه
به گمانم کسی ظرف دعارا جا به جا کرده تورامن آرزو کردم ،کسی دیگر تورادارد
شات صفحه بعد