نوزادم ۸ ماهه اس تازه دارن تشریف میارن تابحال بچه رو ندیدن
بچه سومم پسر سومم در اصل برا اون دوتا دیگه هم همین بودن ۱۵ ساله ازدواج کردم همیشه بی محبت و سرد و حساس همیشه مث بچه های دوساله واقع بین باشم مثل افراد پارانوئید متوهم یه بهانه برا اینکه نباشن داشتن
کاری ندارم که چه جنایاتی در حقم کردن خلاصه دارن فردا میان اینروزها با شوهرمو شکرآبم اصلا حالو روزم خوش نیست مادر سه تا بچه پشت هم که بزرگترین ۶ ساله اس تمام بار زندگی رو دوشمم تمام بار اقتصادی رو دوشممه همسرم در آخرین حرکت درخشان مالیش بزرگترین ضرر این چندساله رو به بار آورده اینطور بگم که تو چندماه اخیر ۲ میلیارد سرمایه و از دست داده دیگه ببینین حال و روزم چطوره
حالا ننه بابای .... دارن میان همیشه آبروداری بودمو هیچ وقت کم و بد زندگیمو بهشون نگفتم چون هیچ وقت پدری و مادری نکردن واقعا از دشمن برامون بدتر بودن خلاصه همیشه شیک و تمیز آبرودار هر وقت رفت و آمدی بوده رفتار کردم
اینقدری که موهامو آرایشگاه شینیون میکنم بچه و خونه و پذیرایی درحد عالی بوده نه بگم لوکس و تجملاتی ولی درحد خیلییی خوب
همیشه هم یه بامبولی درآوردن ولی اونایی که تجربه دارن میدونن زندگی متاهلی باید دایورت کنی و پوست کلفت باشی رو همه فداکاریهایی که برا زندگی متاهلی کردم این خدا ندارها هم روش
سرتونو دردنیارم تمام صبح کار کردم که هزینه گوشت و پذیرایی و ... داستانا دربیاد من کارم پژوهش هست پژوهشگرم به اندازه ای که کار کنم درآمد دارم همیشه هم کار و پروژه دارم منتها دیگه اعصاب و انگیزه و تمرکز با سه تا بچه فسقلی برام سخته صبح مشغول کار بودم عصر خرید الان خسته و نابود و خانه نابود تر...
میخوام دوساعت استراحت کنمو بیفتم به جونه خونه شوهرمو خیلی کمکه تو کار خونه ولی امان از ریخت و ریز بچه ها
به دعا اعتقاد ندارم بیاین بهم انگیزه بدین تا صبح همه چیو ردیف کنم امیدوارم برسم سعیمو میکنم
خونه تمیز شد عکس میزارم اینکار باعث میشه خودمو تو عمل انجام شده بزارم
خداکنه بیان و برن و تلخیهای گذشته تکرار نشه واقعا اعصاب ندارم خدا کنه منفجر نشم از دست خودشونو و روزگاری پسرشون