مست بود اومد از همسرم کیلید ماشین و بگیره همسرم بهش نداد چون میدونست مسته...داداش آخریم بود یکی ی دونم بود کیلید و یواشکی بردم دادم بهش بغلم کرد خدافظی کرد از ورودی شهر خارج نشده چپ کرد... اولین نفری ک رسید بالا سرش خودم بودم هیچیش نبود هیچی.....بهم نگاه کرد داشتم باهاش حرف میزدم که افتاد....(:
دستم و کشید گفت غلط کردم یه فرصت دیگه بده میسازم از نو...گفت بری خودمو و میکشما گفتم به درک و رفتم...رو گوشیم پیام داد خدافظی کرد و فرداش خبر فوتش رسید بهم(((: (دوست پسرم بود)
و اما بابام...شب آخر حالش خیلی بد بود به دکترش پیام دادم گفتم تا کی وقت دارم؟گفت شب آخره خیلی بهم دیر گفت خیلی(: نتونستم یه دل سیر نگاش کنم