(✿ ♡‿♡)Nothing can stop you from achieving success except your mind 🌌 ✨یک عدد معتاد سرسخت به سایت😑.زیاد کره کره میکنم از بچگی قراره کلیه هامو بفروشم برم کره با دوستام 😂(به دلیل علاقه شخصی مثل تویی که مثلا دوست داری بری آمریکاو ترکیه و..(برا اونایی که چرت میگن))شما هم خواستین بگین اسمتونو بنویسم با هم بریم تا الان ۷۴نفر تو سایت گفتن 😂😁 فیلم و سریال کره ای خواستین من دوتا کاربری دارم...اون یکی شعبه دوم میباشد 🤣((هیییی_زندگی_۲)) ..چون با حجم زیادی کاربر مخالف با فیلم کره ای مواجه شدم دیگه تاپیک نمیزنم سوالی داشتین تگ کنین.. ناشناااس https://abzarek.ir/service-p/msg/1978864 دوس دارم نظرتون هم راجبم بدونم😊حالت خوب نیست بهم بگو من شنونده و دراک خوبیم بهت کمک میکنم دوستی نداری و تنهایی بازم من هستم 🙂❤️رفیق پایه برا تگ کردن تو تاپیای باحال و خفن به جون تو😎😂 درخواست دوستی ارمیا رو بدون سوال قبول میکنم😌🥺💜خیلی سریع با همه صمیمی میشم تو فقط سلام کن 😂🥹عاشقققققق مو فرفریاااااااااا🥺🥰❤️عاشق دعوام ...ولی همزمان عاشق کاربریم هم هستم پس فقط مدرک از دل زمین بیارین تا تعلیقم کنین 😌تایپ شخصیتیم Entp(✿ ♡‿♡)همون دختریم که با این سن هنوز از دیوار صاف میره بالا ..#ولی صدای حامیم🍃 .ایشالا چند روز دیگه هم از سایت میرم به مدت یکسال ...سایت بدون هی زندگی میمونه 🥹دیگه کسی هم تو تاپیکاتون شر نمیگه 🤣🥹فراموشم نکنیداااا .دیگه رسیدی به آخر امضام به اندازه کافی توضیح دادم برات بیا موز بردار برو 🍌😂🤍
قطره، دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفتهبود.هر بار خدا میگفت «از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بینهایت را.»خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بینهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای میگشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همهی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بینهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
قطره، دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفتهبود.هر بار خدا میگفت «از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بینهایت را.»خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بینهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای میگشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همهی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بینهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
قطره، دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفتهبود.هر بار خدا میگفت «از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بینهایت را.»خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بینهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای میگشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همهی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بینهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)