انقدررر حالم بده نمیتونم وصفش کنم😭😭😭
دهم عروسیم بود همه چی آماده به بهترین شکل جهیزیمو چیده بودم تو خونم کلی بیعانه داده بودیم..... دایی پدرم فوت کرد شوهرم میگفت نمیتونم وایسم باید عروسی بگیریم
ولی پدرم گفت تا چهلش نه من میتونم اجازه بگیرم نه شما عروسی بگیرید
دیشبم به شوهرم گفتم بابام راضی نمیشه منم بدون اونا نمیام دوتامون هم تا حد مرگ ناراحت بودیم چون برای بار دوم عروسی عقب میافتاد
گفت خب بیا بریم آتلیه ازمون فیلم و عکس بگیرن بریم سره خونمون و کلی هم تا اینجا خرج کردم اندازه دوتا عروسی پس فکر نکن بخاطر پولشه
من خیلی دوست داشتم قبول کنم گفتم به خانوادم بگم بعد بهت میگم
اومدم خونه و با مخالفت شدید مواجه شدم😔
انقدر حالم بود که شوهرم زنگ زد گفت چیشد خیلی قاطع گفتم نه اونم گفت باشه بازم صبر میکنیم
ولی معلوم بود چقدر ناراحت شد هرکس جاش بود ناراحت میشد😭
😟
چ همسر خوب و خانواده بی منطقی
من بودم پیشنهاد همسرتو قبول میکردم
چه شوهر خوبی
برای بار دوم.
شاید بهتره بدون عروسی برید سر خونه زندگیتون. آتلیه عکس بگیرید
الهییییی
من مامانم زمان عروسیش ۴۰ روز بود پدربزرگ جوونش فوت کردع بود و ما رسم داریم تا یک سال میمونیم
میگن پدربزرگم میخواد فوت کنه سر چهل روز میان عروسی میگیرن مامانم میگه مادرم عروسیم نیومده هیچ کی از عامیلای مادری نیومده🥲💔
حالا بعد ۲۳.۴ سال بابابزرگم از منم سرحال تره تازه میگه چرا تو شوهر نمیکنی😑
والا با این خرج و گرونی پدرتون باید درکتون کنه
حالا تا جهل روز بشینین یا تا یک سال اون مرحوم که زنده نمیشه
شما که این همه صبر کردین چند روز دیگه هم صبر کنید چه اشکالی داره
خب دیگه بعد چهلم عروسی بگیرید تا یکی دیگه فوت نکرده
بعدم یکم کوتاه بیان خانواده هاتون ...دایی بابای عروس دوره ک بهای عروسی کنسل کنی خب نیان اونا
خب شاید چهلم اون بنده خدا تموم شد یه نفر دیگه فوت شد خدایی نکرده تازه شما دوبار هست که عقب میفته عروسیتون حتما خیریتی در کاره،اگه میتونی با خانوادت صحبت کن که برید سرخونه زندگیتون
